شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

❤قــصــر رمـــان نوشته های خودمه❤

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

تبلیغ و هکس های شخصیت رمان من خودم نیستم

کلیکhttp://s2.picofile.com/file/8374264918/Video_%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B1%DB%B0%DB%B0%DB%B4%DB%B0%DB%B1%DB%B0%DB%B6%DB%B1%DB%B2%DB%B8%DB%B8%DB%B1_by_videoshow.mp4.html

بعد از دانلود هر کجا گه میتونید با این کلیپ از ما تبلیغ کنید

طرفداران رمان من خودم نیستم مژده

کلیپی ساخته شد در مورد رمان من تا کمی ابهامات شما را برطرف کند

پست کلیپ رمان من خودم نیستم را در وب پیدا کنید و رو لینک کلیک کنید تا ویدیو را ببینید

کلیپ رمان من خودم نبستم

فصل دوم رمان من خودم نیستم قسمت هفتم

فصل دوم رمان من خودم نیستم قسمت جدید

با گریه گفتم : من بچه رو نمیخوام .

با انگشتش اشکمو پاک کرد و گفت : تو از من میخوای چیکار کنم ؟

خیلی خونسرد پرسید .شاید فکر میکرد ازش میخوام با من بمونه .با بغض گفتم :ترکم کنی .بچه هم وقتی به دنیا اومد بهش میگم باباش مرده .

به اینجای حرفم که رسید دیدم منقبض شدن رگ گردنش رو .

با بی رحم ادامه دادم و گفتم :من می تونم باز ازدواج کنم .هنوز جوونم . وقت ...

حرفم تموم نشده دست مشت شدش رو بالا برد گفتم الان میزنه تو صورتم چشامو بستم و صدای خرد شدن انگشتاشو شنیدم و لی خودم هیچی حس نکردم .چشامو اروم باز کردم و خیره به دستش که کوبیده شده بود تودیوار گفتم : هینننننن

چیکار کردی با دستت .

خواستم دستشو بگیرم دستشو کشید و گفت :فردا طلاق می گیریم .ولی بچه با من میمونه .

قبول کرد ؟ باورم نمیشه .الان باید شاد باشم ولی نیستم .

من : ولی تو هنرمندی نمی تونی بچه رو بزرگ کنی که ..

نزاشتم حرفم رو ادامه بدم و در حالی که تارموهام که رو صورتم بوو رو پشت گوشم فرستاد گفت : الان نه وقتی بچه 17 ساله شد .

با تعجب گفتم : پالگانته (امکان نداره ) چی تو فکرته سوک جین شی .

جین پوزخندی زد و به سمت در رفت و گفت : به زودی می فهمی .

..........................................................

تهیونگ هر روز یه عالمه خوراکی می اورد و میگفت دستوراته جینه . جین از من طلاق گرفت ولی با شرط و شروط که نمی دونم چطوری برنامه ریزی کرده بود که اگه به حرفش گوش نمی دادم این خونه ای که توش زندگی می کردیم از دستمون می رفت . شرط زیاد سختی نبود فقط باید تا 17 سالگی اون بچه از برنامه ریزی که اون می خواست استفاده می کردم .اون برای لحضه به لحضه برنامه ووخوراک خاصی داشت .هر هفته هم یه دکتر برای معاینه به پیش من می اومد . یک روز مثل همیشه که وی اومد خوراکی ها رو بیاره به سمتش رفتم و گفتم : اوپا چرا تو این کارا رو انجام میدی ؟ تو مگه کار نداری .

تهیونگ هم چند لحضه فکر کرد و گفت : نمی دونم راستشو بخوای . ولی سوال خوبی بود.

خندم گرفت و گفتم : خیلی بانمکی.

تهیونگ خندید و گفت : من برم امروز قراره من کوکی باهم بریم تفریح .

با لبخند گفتم : خوش بگزره اوپا .

تهیونگ که رفت دوباره صدای در اومد .با تعجب درو باز کردم که گون هی اومد داخل .

من : کنچانا ؟

گون هی : اره . اومانی رو رسوندم به اتوبوس .

با لبخند گفتم : خوبه

روی مبل نشستم که گون هی در حالی که به سمت اتاقش می رفت گفت : باز وی اینجا بود ؟

با تعجب گفتم : آره چطور ؟

گون هی در حالی که لباسشو با یه هودی نارنجی عوض کرده بود از اتاق به سمت مبل اومد وگفت: هیچی ولی دیگه از ریخت هیچکددمشون خوشم نمیاد.

با قهقه قیافمو شبیه گل کردم و دستامو زیر فکم گرفتم گفتم : از من چی ؟

گون هی دماغمو کشید و گفت : تو که کیوتی منی .

با حرفش ذوق مرگ شدم . و با گوشیم ور رفتم .

فصل دوم رمان من خودم نیستم قسمت ششم

قلبم ریخت .یعنی یه ذره شانسی که برای جدایی از جین داشتم از بین رفت .داشتم می افتادم که مادر گرفتم و گفت : خوبی مادر ؟ چت شد یهو؟

چند روز بعد

گون هی به جین خبر داد .بیگ هیت مونده بود با این رسواییی چی کار کنه .پیشنهاد پول زیاد می دادن و میخواستن من بچه رو تنهایی در خفا بزرگ کنم .ولی اپا و اومانی به فکر آبروشون بودن. پسرا یه جوری نگام می کردن که دلسوزی در چشماشون داد میزد .داشتم تو اتاق موهامو شونه می کردم .

پسرا با منیجرشون تو پذیرایی کنار گون هی و مادر و پدرم بودن.که یهو در باز شد .شوکه به سمت در برگشتم که جین رو دیدم .با عصبانیت گفتم : برای چی اینجا اومدی ؟

جین طلبکار گفت :اینجا اتاق همسرمه و بچم تو شکم همسرمه پس دوبرابر حق دارم اینجا باشم .

عصبانی از حق به جانبیش رفتم سمتشو دستامو رو سینش گذاشتم و هلش دادم .

من : دلم نمی خواد بببینمت کیم سوک از اینجا برو.

ولی زور من کجا و هیکل اون کجا .یک سانت هم تکون نخورد.

جین با خنده گفت : اگه تلاشت تموم شد .باهم یه جا بشینیم.

هم خندم گرفته هم زورم گرفته بود ولی برای اینکه کم نیارم به سمت در رفتم و گفتم : پس من میرم بیرون .

یک قدم بیرون رفتم که دستمو گرفت و گفت : خدا کنه بچمون به تو نره اخلاقش که مکافات داریما.

من : هیچ بچه ای قرار نیست به دنیا بیاد .

اخماش در هم رفت که با عث خر کیف شدنم شد .

جین : یعنی چی ؟

مصمم گفتم : میندازمش .

جین : پاپو یه زره احساس داری تو ؟

عصبی شدم و گفتم : نه فقط تو داری .

جین دستم که تو دستش بود رو کشید و روی تخت نشست منم مجبور کرد کنارش بشینم و گفت : بچه بازی رو بزار کنار .اونم وقتی تو هم بچه داری .

رمان من خودم نیستم فصل دوم قسمت پنجم

شب بود تو اتاق استراحت میکردیم .شوگاه رو تخت کناری من بود .برگشت به پهلو روبروی من .
شوگا : نانا رو چیکار کردی ؟
شوکه شدم .تمام این مدت ساکت بود و الان یهو چطوری فهمید مجرم منم.خودمو زدم به اون راه و گفتم :یعنی چی ؟ مطمعنی فقط پات اسیب دیده ؟ ممکنه مغزت هم مشکل داشته باشه ها.
شوگا در جواب حرفم سکوت کرد و به سقف نگاه کرد .
نباید میزاشتم بفهمه کار منه .
شوگا
اون منو دست کم گرفته .من دیدمش .نانا رو .روز ازدواج رو
ووجایی که زندگی میکنند رو همه دیدم .چرا کاری نکردم ؟ چون نانا جین رو دوست داشت .ولی قرار نبود این عشق این قدر ترسناک بشه.
نانا.
داشتم میرفتم بخوابم که صدای در باعت شد راهمو کج کنم و به سمت در برم .یعنی کی میتونه باشه ؟ جین که قرار نبود الان بیاد .! درو با مکث باز کردم و با دیدن مامور گرخیدم .
مامور : ایم نانا شی
من : نه (بله )
مامور : شما باید با من بیاید .
با ترس و تعجب گفتم : کجا ؟
مامور : همراهمون بیاد میفهمید .
ما مورا من رو سوار ماشین کردن .و به مقصد نا معلومی می روندن .بعد چند ماه بیرون رو می دیدم چون جین اجازه نمی داد بیام بیرون .یکم هوا برای من مثل تنوع بود . تازه همه چی زیبا بود .حتی سیب گاز زده یه پسر بچه تپل .ماشین ایستاد .پیاده شدم .اینجا خونم بود .یعنی منو پیدا کردن .
در باز شد .مادرم و گون هی و پدرم با شوق اومدن بیرون .
اول تو بغل مادرم رفتم و سوالای اون تمومی داشت .
اومانی : خوبی ؟ کجا بودی ؟ چرا خبری نمی دادی .
وبعد تو بغل گون هی .چقدر خوب بود که برگشتم خونه .
گون هی بعد یه دل سیر بغل کردن لپم رو کشید و گفت :دیگه جایی نری ها .
و پدرم که باورم نمیشه این قدر دلتنگ من بود.پدر با گریه گفت : من رو ببخش دخترم .
بدجنس شده بودم ؟ قصد بخشش رو نداشتم .
چند روزی بود توی خونه خودم بودم . کمپانی سعی داشت مارو راضی کنه شکایت نکنیم تا همه چی مخفی باقی بمونه .
وقتی از گون هی پرسیدم چطوری پیدام کردن گفت :مین یونگی
و دیگه توضیح بیشتری نداد .اه باز شروع شد حالت تهوع بدو به سمت دستشوییی رفتم .طبق اصرارای مادرم امروز رو به سونو گرافی رفتم و گون هی الان رفته بود جواب رو بیاره .
صدای در باعث شد سریع از دستشویی بیام بیرون .مادر درو باز کرد و نگران به گون هی نگاه کرد .گون هی به من نگاه کرد و گفت :تو بارداری .

قسمت چهارم من خودم نیستم فصل دوم

از زبان جین
اصلا دلم نمی خواست تنهاش بزارم ولی کار من اینجوری ایجاب می کنه .شوگا خیلی وقته که به من شک کرده و همیشه جوری نگاهم می کنه که انگار میدونه من نانا رو دزدیدم.مثل هر روز داشتیم تمرین می کردیم که شوگا وسط رقص رگ پاش گرفت و افتاد .همه بدو به سمتش رفتیم .وی دستش رو رو پای شوگا گزاشت و گفت :اینجا آسیب دیده ؟
که شوگا که از درد فریاد خفه ای کشید.
همون موقع کمپانی دکتر خبر کرد .همه نگران بودیم چون اسیب دیدن یکی از ما باعث میشد برنامه به تعویق بیفته .
جیهوپ نشست کنارم و گفت : ناراحت نباش.همه چی درست میشه .
منم بهترین دروغی که بلد بودم و گفتم : نا کنچانا (من خوبم )
دکتر : پاش بدجوری اسیب دیده بود .باید مراقب باشه .شما بچه ها باید بیشتر به فکر سلامتیتون باشید
هممون : نهههه (بله)
دکتر : باید یک ماه استراحت کنه و بعد دوباره میتونه شروع به کار کنه وگرنه ممکنه پاشو از دست بده .نگران نباشید .
هممون بلند شدیم :کوام هاپسنیدا(ممنون)


فصل دوم قسمت سوم رمان خودم نیستم

با خودم گفتم حتما مزاحمه و خواستم گوشیو قطع کنم که گفت :می خوای برگردی به زندگی قبلیت ؟
همین حرفش باعث شد که مکث کنم .خنده کوتاهی کرد و گفت :ولی این امکان نداره.
عصبی گفتم :منظورت از این حرف ها چیه ؟برای چی مزاحم میشی ؟
پین سونگ :ایگو .من نمیخوام مزاحمت بشم .فقط تو وارد دنیای موازی شدی . هیچ راه برگشتی نیست چون زمانی که برگردی به دنیای خودت میبینی که خیلی سال گذشته است .پس به همین زندگیت ادامه بده .فعلا کار دارم باید برم

پریدم وسط حرفش و گفتم : هی صبر کن قطع نکن تو اینارو از کجا میدونی ؟
پین سونگ بعد مکس کوتاهی گفت : در آینده خیلی چیزا تغییر می کنه .مثلا میشه با گذشته ارتباط برقرار کرد .منم از آینده تماس میگیرم .پسرتم پیل سونگ . مراقب خودت باش اومانی.
صدای بوق باعث شد از شوک حرف های پین سونگ در بیام و تلفن از دستم افتاد .روی مبل نشستم و با خودم فکر کردم دیگه نباید از چیزی تعجب کنم اونم بعد این همه اتفاق عجیب. کاش فقط میدونستم پدرش کیه.

فصل دوم قسمت دوم رمان من خودم نیستم

من : چطور ممکنه اخه ؟
گون هی اومد نزدیک تر و دستاشو گذاشت رو شونم و گفت : نانا .تو ازدواج کردی اما بی خبر ...
پریدم وسط حرفش و گفتم : ولی تقصیر جین بود .
گون هی سعی کرد با ملایمت ادامه بده : ولی الان تو یه بچه از شوگا داری.
این اصلا امکان نداره کی این کارو کرده که من الان یه بچه دوساله ساله دارم. چطور ممکنه .
گون هی : بیا سونگ جون.
گون هی سونگ جون را بغل کرد و گفت:منم نمی دونم .ولی دی ان ای این بچه نشون میده بچه مال تو و شوگا است
عصبی با دست چپ دست راستم رو فشار دادم که یهو
از خواب پریدم .
اه روی مبل خوابم برده بود .خوب شد خواب بود .اروم باش.
نانا هیچی نیس .هیچی نیس .
اروم بلند شدم رفتم سمت در دستشوییی که صورتمو بشورم .
یه اب به صورتم زدم که صدای گوشیم بلند شد .اهنگ fier بود.پسرا خوندنش .گوشی رو برداشتم و جواب دادم : بله بفرمایید ؟
صدای خشک ولی جذاب-نانا. منم .
با تعجب گفتم : اسممو از کجا میدونی ؟
پسر پشت خطی خنده کوتاهی کرد و گفت : پین سونگ ام .
من: پین سونگ !؟
پین سونگ : اا تو منو نمیشناسی ولی من تو رو خوب میشناسم .

نظر

نظرات کو

1
2
345678910
last