[ بازدید : 386 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
*** رمان می خوای بیا تو..ღღღ
بچه ها بقیه رمان دختر ها از بهشت می ایند رو حدس بزنید
شاید از حدساتون استفاده کردم پس حتما نظر بدید
اروم از اتاقش رفتم بیرون ورفتم تو اتاق خودم.روی تخت نشستم.داشتم فکر می کردم که چکار کنم .یهو یه چیز روی میز توالتم نظرمو جلب کرد.یه برگه بود ورو ش چیزهای عجیبی نوشته بود.
سعی کردم بخونمش .(مرگی به وسعت دریا دور از چهره نور .فریادی از از ته گلو .زنده باش اتوسا ) من که منظورشو نمی فهمم .
مادر :رکسانا بیا صبحانه
من :اومدم
یرگه رو گذاشتم تو کشو.واز اتاق اومدم بیرون.تند اومدم پایین .سر میز صبحانه نشستم .شروع کردم به خوردن.انگار رامین هنوز بیدار نشده بود.
من : مامان پس داداش
رامین از پله ها اومد پایین و گفت :من نمی خورم امروز که مدرسه ندارم می خوام برم استخر.
من:خوش به حالت
رامین :گربه نهارت
کتشو پوشید سا کشو ورداشت وهممون بوسیدو رفت.اه وای اون گفت کجا میره استخر .مرگی به وسعت دریا.وای باید جلوشو بگیرم.
من :مامان الان برمی گردم
بلند شدم که مادرم : گفت کجا
پدر : بشین صبحونه بخور
من :وای روسری تو اتاقه ای خدا چکار کنم .اهان یه شال روی مبله .
شالو پوشیدم رفتم بیرون.خداروشکر لباسم استین بلند بود.دویدم دنبالش .ولی صدامو نمی شنید.همی نطور وسط خیابون می دویدم .یهو صدای بوغ ماشین ونورش زد به چشم وفریادم از ته گلو .
وصدای داداشم که منو هل میده اون طرف ودیگه هیچی یادم نیست.
وقتی به هوش اومدم دیدم همه جا سفیده.چرا این قدر دستمم سفته.نکنه این جا تیمارستانه.منم دیوانه شدم برای همین دستمو بستن.
_ نه این جا بیمارستانه
من : شما شما هم سفید پوشیدین شما .................
_ حالت بهتره ؟
من: مگه شما دکترین ......اخ
_ : بله دکترم ..
رامین بود زد توسرم پاشو گچ گرفته بودن البته فقط پای راست .یه چیز کمکی هم دستش بود تابتونه حرکت کنه.همه جاش انگار سالم بود .
من :داداشی
رامین :جونم
من : تو به این زودی خوب شدی ؟
رامین : غکر کردی مثل ت وام چند روز در خواب ناز بودی
من : چندروز !
مادرم اومدتو و گفت :بعد سه روز بیدار شدی .؟
مادرم بغلم کردو بوسیدم .
من : میشه بگین چرا ؟
دکتر :سرت ظربه خورده بود.حالا خداروشکر خوبین .
من : وای حالا فهمیدم اون مرگ واسه من بود نه داداش من
رامین : چی ؟
دکتر :خانم لصفا چند لحضه بیاین بیرون راجب دخترتون کارتون ندارم.
من: هیچی
رامین : من که به زودی می فهمم
من: بابا کجاست ؟
رامین : تمام شب این جابوده .مامان گفت بره خونه.
قسمت جدید نوشتم بخونید
ونظر بدید تروخدا