رمان ماهان کیه قسمت چهار
تلفنو گذاشتم دیدم ماهان هنوز داره می خنده.رفتم نشستم سر میز وسرمو گذاشتم روی میز.صدای خندش قطع شد.رکسی دستشو گذاشت روشونم.منم سرمو بلند کردم.دیدم دوتاشون دارن با دهان باز بهم نگاه می کنن.گفتم:چیزی شده؟
ماهان :داری گریه می کنی ؟!
من:من گریه
دستمو گذاشتم روصورتم دیدم خیس شد.رکسی گفت :عمت چیزی گفت ؟
من :نه نمی دونم چرا گریه می کنم.
ماهان :وای ساعت هشته (ساتشو داشت نگاه می کرد)
من :باز دیر می رسیم
رکسی بلند شد دستمو گرفت بدو رفتیم تو اتاق .سریع لباس پوشیدیم حاضر شدیم او مدیم پاییین .ماهان هم حاضر بود.
سوار ماشین ماهان شدیم رفتیم دانشگاه. سریع تو سالن رد شدیم رفتیم سر کلاس.بدو رفتم تو بچه ها هم پشت سرم.
یهو یکی از بچه ها که داشت از کلاس می رفت بیرون اروم یه چیز گذاشت تو جیبم.نگاه کردم دیدم برگست.رفتیم نشستیم.
برو ادامه
استاد تازه وارد کلاس شد شروع کرد درس دادن.استادمون همون اقای زرافه است.استاد گفت :ماهان بیا این مسعله رو حل کن.
ماهان :من ؟
استاد :اره
ماهان صورتشو مظلوم کرد و گفت :منننننننننننننننننننن؟
استاد : اره دیگه
ماهان :باشه چشم اخه کی به زنش نه میگه
استاد :ماهاننننننننننننن؟
ماهان :جانم
استاد :بیا حلش کن
ماهان رفت پای تخته به مسعله نگاه کرد و گفت :استاد شما دیروز با سفینه جایی رفتید ؟
استاد :نه چطور؟
ماهان :اخه من مطمعنم این مسعله از مریخ اومده نه از کتاب
استاد :ماهاننننننننننن
ماهان :جانم این قدر صدام کنین غش می کنما
استاد :برو بشین
بچه ها همه مرده بودند از خنده یکی میز رو گاز می زد.ماهان نشست.رکسی رو استاد صدا زد رفت مسعله رو حل کنه.
منم برگه رو از جیبم در اوردم ببینم چیه.
روش نوشته بو.د :
سلام من سامانم.اره همونی که تو بیمارستان دیدی.
امشب سا عت یک ونیم نیمه شب توی حیاط خونتون می بینمت.
وا توی حیاط...........
[ بازدید : 602 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]