قسمت دوازده البته کمه
اخرش به یه در مشکی رسیدیم .ماشین ایستاد .پیاده شد در زد در باز شد. اومد دوباره سوار شد و ماشینو برد تو.
بعد یه گوشه ایستاد .پیاده شد منم پیاده شدم .حیاط بزرگ هرطرفش پر از درخت بود .روبه رو در ورودی بود که یهو باز یه زنی سن سال بالا با موهای رنگ کرده و چشم های سبزش اومد بیرون . روسری سرش نبود.خیلی شبیهه سامان بود .حتما مادرشه.زن لبخند زنان به من نزدیک می شد نمی چرا ازش بدم می اومد.
اومد تا رسید روبه روم و تاگهانی بغلم کرد می خواستم خودمو بکشم کنار اما نمی تونستم .اونم تو بغلم گریه می کرد و می گفت :ستایش عزیزم دختر گلم
بعدشم صورتم پر از ماچ موچ کرد و دستمو گرفت برد تو سامان هم ساکت پست سرمون اومد.بردم تو عمارت و از راه رویی عبور داد که با فرش قرمز پوشونده .بردم کنار مبل ها توی پزیرایی و نشستیم .
مادر :اسماء بدو سه تا نوشیدنی بیار
اسماء :چشم
سامان هم روی یکی از مبل ها نشست .بعدشم تلویزیونو روشن کرد.مادر سامان خیلی برام حرف زد خیلی تا اینکه مطملنم کرد من بچه اونام و حتی عکس های بچگیمو نشونم داد.
سامان هم برام حرف زد از همه چی اتاق صورتی رنگمو بهم نشون داد.
و عروسک های بچگیمو .من از اون جا خوشم نمی اومد .ازشون پرسیدم گفتم چه جوری پولدار شدین ؟
که سامان تعریف کرد مهندس نفته و حقوق خوبی داره.تازه مادرشم کار می کنه توی دبیرستان معلمه.دوست نداشتم بهش بگم مامان.
الان توی اتاقم نشستم دارم به خودم توی اینه نگاه می کنم چشم های عسلی و ابرو خدایی شیطونی از اولش همین طور بود ولبا ی کوچیک و گونه هایی که وقتی می خندم چال می افته.
سامان چی اگه برادرمه باید شبیهم باشه اون چشاش عسلیه دماغ باریک ثورتی به سفیدی برف و موهای قهوی ای رنگ البته کمرنگ داره
موهای منم قهوه ایه شبیه همیم چرا قبلا دقت نکرده بودم.موهاموباز کردمو شونه کردم .و اشک اروم اروم از چشم هام می اومد بیرون
یهو در باز شد من هم پریدم شالمو پوشیدم دیدم سامانه .عصبانی بو د انگار .اومدم طرفم و نگام کرد ترسیدم .یهو دستمو گرفت دنبال خودش کشوند.
من داد می زدم ولن کن فایده نداشتم جقدرم سفت گرفته اه.اوردم توی راهرو وارد یه دالان دیگه شدیم بعدم وارد اشپزخونه نشوندم سرمیز .
داد زد:اینجا خونه خاله تیستاااااا .باید غذا تو بخوری وگرنه به زور می خوری
وای فکر کرده کیه نمی خورم دستامو به سینه کردم .دهنمو وا کردم حرف بزنم که یهو یکی غذا کرد دهنم و تمام غذارو اخر اقا سامان به خوردم داد اه
سامان :بهت که گفتم
من :نامرد
من :خیلی نامردی
[ بازدید : 524 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]