قسمت شش من خودم نیستم
گون هی دستمو کشبد برد داخل و درو بست و به سمت سالن خونه رفت و هنوز منو دنبال خودش میکشوند.
من: چیکار می کنی .ولم کن .یااا با تو ام
و وقتی درسالن پشت سرم بسته شد و جلو رو نگاه کردم یا کیم تهیونگ .جین و شوگا و رپ مان و کوکی و جیمین و جیهوپ و ته ته رو بروم وایسادند و عصبی نگام می کنند.
کوکی: تو. تو تنها کسی که اگه بمیره دیگه ناراحت نمی شم . یه ساعته به خاطر تو شوگا غر زد .
من:...
ته ته:کدوم گوری بودی؟هان ؟
من: .....
شوگا نفس ها عصبی می کشید .
جیهوپ اومد سمتم و موقعی که از کنارم رد شد یه ضربه بهم زد . این نشونه عصبی بودنش بود و دست گون هی رو گرفت و گفت ما میریم به اجوما سر بزنیم .حتما خیلی نگران این دختر ه سربه هوا است .
من با شوک : اندهههه(همون نه خودمون) چه بلایی سرش اومده؟
جین : چیزی نیست نگران نباش.
کوکی: نه اتفاقا داشت میمرد
شوگا: نمی خوای تمومش کنی ؟
کوکی: نه . من میرم .هیونگ لطفا دیگه وقتی عصبی میشی خونه نباش .
بعدم رفت بیرون از خونه .یکم زیاده روی بود رفتارشون دیگه داشت اشکم در می اومد .جین و ته یونگ یه چیزی اروم به شوگا گفتن و رفتن بیرون .شوگا اومد نزدیک و دو قدمی من وایساد .من باید می رفتم عقب تر مثل همه ادمایی که می ترسن و لی من از ترس خشکم زد .شوگا از جیبش یه چیزی شبیه پاسپرت در اورد و گفت : این رو خوب نگاه کن .
پاسپرت و یا هر چی که بود از دستش گرفتم و بله اینجا اسم نانا بود که می گفت همسر شوگا است .
من: نهههه
شوگا: چرا همین طوره
من با همون تعجب گفتم : به هر حال من که نانا نیستم .
شوگا لبخندی زد و گفت : صبح زود که رفتیم برا آزمایش همه چی مشخص میشه .
[ بازدید : 473 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]