قسمت 14 رمان من خودم نیستم
گون هی با لبخند نگام کرد و گفت : اا آیگو ساکت شد چه دختر لوسی.
اعصابم بهم ریختم تصمیم گرفتم جوابش رو بدم و دق و دلیم رو خالی کنم ولی ..
من: بد . پشر بد
نمیدونم چرا ولی تنها کلماتی که میتونستم تلفظ کنم همین بود.
گون هی خندید و گفت : ترسیدم ههه
حرصی خواستم برم سمت در که از اتاق برم بیرون که یهو وسط راه خوردم زمین و دوباره بلند شدم و رفتم کنار در دیدم دستم به دستگیره در نمیرسه .و شروع کردم در زدن که شاید باز بشه .گون هی اومد دستمو گرفت : بیا نمیشه بریم بیرون .
جیغ کشیدم که ولم کنه که گفت : عه جیغ نکش .
همون موقع در باز شد و بابام یا شایدم بابای گون هی بود که عصبی نگامون کرد گفت : این بچه بازی ها رو تمومش کنید .
گوش گون هی رو کشید و از اتاق بیرون رفت.
گون هی : اخ اپاجی(پدر) اپاااا(درد میکنه)
نگران شدم پشت سرشون رفتم بیرون .مادر داشت جلو پدر را می گرفت .
مادر: اقا ولش کن .غلط کرد دیگه از این کارا نمی کنه
پدر: نه باید تنبیه بشه که دیگه صدای اون جغجغه رو در نیاره.
بدو بدو دویدم سمتشون که چند بار خوردم زمین و رفتم پای پدر رو گرفتم چسپیدم بهش .
نانا: اپا (پدر) نه . جیغ نمی سنم اپا ولش تن (حرف زدن کودکانه)
پدر : برو کنار
پاشم تکون میداد تا من ولش کنم .ولی سفت گرفته بودمش .مادرم سعی داشت جدام کنه .اخر پدر تسلیم شد و گون هی رو ول کرد .منم پاشو ول کردم .پدر سوییچشو ورداشت و رفت .مادر گون هی برد تو اتاق خودش و نزاشت من برم تو .همه جارو نگاه کردم .همه جا پر از تابلو از منظره بود.روبروم در حیاط بود و پشت سرم اتاق و سمت راستم اشپز خونه سمت چپم تلویزیون وومبل ها بودند .کنار در حیاط هم یه اتاق دیگه بود که انگار اتا مشترک مادر وپدر بود.احساس گشنگی می کردم.رفتم سمت اشپز خونه ، خواستم در یخچالو باز کنم که دیدم دستم نمی رسه . همه اطراف رو گشتم و بلاخره یه چهار پایه یه گوشه کابینت بود برداشتم گزاشتم زیر پام و در یخچالو باز کردم.که یهو مادر اومد تو اشپز خونه و گفت : چیکار می کنی ؟ بیا ببینم.
بلندم کرد و گزاشتم اون ور .
منم خواستم بگم غذا ولی به جاش گفتم : پابو ( پابول خوراکی جامد)
لطفا نظر
[ بازدید : 505 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]