قسمت بیست و یک من خودم نیستم
(دوست داری از مدرسه اخراج بشی بهتره بری کار کنی .خونه رییسم نیاز به خدمتکار داره .مادرت رو دیشب گفتم وسایلت رو جمع کنه .جای تو تو این خونه نیست نانا.اول با پسرا دوست میشی وبعدم دعوا درست می کنی از بچگی هم دردسر درست می کردی .من دختری عین تونمیخوام.)
اگه بگم غرورم خرد شد دروغ نگفتم . فکر اینکه پدرت نخوادت سخت بود و فکر اینه برادرت فرار کنه از دیدنت درد دیگه و مادرم اشک هایی که به خاطر من حروم می کرد .من این چیزرو نمیخواستم .پدرم من رو از خونه پرت کرد بیرون اگه به اون خونه نمی رفتم چیکار می کردم.
کاش نانا میدونست رفتنش به اون خونه یعنی چی .کاش نانا ایندفعه اشتباه نکنه .
دم خونه وایساده بودم و خواستم زنگ در را بزنم که یهو در باز شد و شوگا رو دیدم که بانعجب داره نگام می کنه.
خودم متعجب از اینکه سرنوشت با من چه مشکلی داره که میخواد شرمندم کنه .
شوگا با اینکه تعجب تو چشماش بیداد می کرد ولی خودشو زد به اون راه و گفت : اومدی برا کار ؟
یعنی قرار بود خونه شوگا به عنوان خدمتکار کار کنم ؟ اونم کسی که اسمشو به دفتر دادم ؟
اومدم بگم که : بل....
گوشیم زنگ خورد .عذرخواهی کردم و جواب دادم.شماره ناشناس بود .
-کجایی نانا ؟
-شما ؟
- یااا یعنی منو نشناختی ؟!منم جین
با اینکه میدونستم خودشه ولی به نفع هردومون بود که همدیگه رو نشناسیم .
- میانه من شمارا به خاطر ندارم.
- دیوونه شدی ؟
-اقا مزاحم نشید.
شوگا اومد و گوشی رو از دستم کشید و جواب داد.هرچع تلاش کردم بگیرمش نشد .
- چیکار می کنی ؟
-برا چی مزاحم میشی ؟
-.......
-کیم سوک جینننن ؟
دستمو کوبوندم تو صورتم و گفتم: گاوم دوقلو زایید.
شوگا : میشناسیش ؟
-.....
من: میشه گوشیم رو بدی؟
شوگا چپ چپ نگام کرد که به غلط کردن افتادم و گفتم : انیو انیو گوشی مال خودت . گوشی میخوام چیکار .خدا نگه دار اوپا
سرمو انداختم پایین که از اونجا دور بشم که دستی بازوم رو گرفت و برگشتم مرد یخی (شوگا) رو دیدم
شوگا : کجا ؟
راستی داشتم کجا می رفتم من ؟ خل شدما من غیر خونشون جایی ندارم برم که .تو صورتش نگاه کردم و گفتم : اوپااا من میتونم تو خونتون کار کنم ؟
شوگا متعجب گفت : واسه چی دنبال کاری؟
کلافه گفتم : جایی ندارم برم.
شوگا دستی به موهاش کشید وگفت : جین میاد اینجا دنبالت .
تند گفتم : ادرس رو بهش دادییییی؟
شوگا تند گفت :ایگو چرا داد می زنی ؟
زیر لبی و کلافه گفتم : اون مسبب بدبختیامونه .
شوگا انگار شنیدچون پرسید : کی ؟
نگاهش کردم و گفتم : عمو تنبکی .
[ بازدید : 434 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]