قسمت 23 رمان من خودم نیستم
بلاخره قبول کردم که همراه با شوگا به سمت خونه بریم .همش دعا می کردم حرف شوگا درست از اب در بیاد .اخه خیلی ضایعه که پدری دخترشو نخواد .دوست ندارم جلو این غرورم بشکنه .ماشین ایستاد و پیاده شدیم . زنگ رو فشرد .احساس میکردم قلب هام فقط وجودشون برا این بود که برا همچین موقعی تالاپ تالاپ کنن.
صدایی گفت :کیه ؟
شوگا یه نگاهی بهم کرد و چشماشو روهم گذاشت تا اطمینان خاطری بهم بده و بعد گفت : انیونگ هسه یو اجوشی . من شوگا هستم .
صدا : شوگا ؟
میدونستم صدای پدرمه ولی پدری که نمی خواست پدری کنه برام.در باز شد و با شوگا وارد حیاط شدیم .داشتیم اروم به سمت در ورودی خونه می رفتیم که یهو در باز شد و گون هی رو دیدم که با تعجب نگام می کرد . این قدر دلم براش تنگ شده بود که یادم رفت اون بهم بی توجهی کرده بود یادم رفت و حتی فراموش کردم پدرم از دستم ممکنه عصبانی بشه یادم رفت شوگا اینجا وایساده و بدو رفتم تو بغل گون هی .گفته بودم پیش گون هی ارامش دارم ؟.
شوگا اهم اهمی کرد و گفت : ما نیاز به خدمتکار نداریم و قرار شده یکی رو پیدا کنیم که کم سن و سال نباشه .
گون هی هنوز با شک نگام می کرد.از بغلش جدا شدم و شروع کردم زدن رو شکمش . با گریه گفتم : خیلی نامردی .خیلی بدی .تو جلو بابا رو نگرفتی .خیلی بدی گزاشتی برم .خیلی بدی منو دیدی و حتی نخواستی آرومم کنی .
اشک های گون هی هم پایین ریخت و گفت : آنیو نانا .من فقط کمی شکه شدم . وقتی اوما گفت : اپا چه تصمیمی برات گرفته نتونستم بپذیرمش ولی نتونستم جلوشم بگیرم ....
پریدم وسط حرفش و گفتم : خیل خب .باشه ولی دیگه به من بی توجهی نکن .
گون هی لبخند کوتاهی زد .تازه نگاهش به شوگا افتاد و گفت : بفرمایید داخل نا اپا (پدر من ) منتظر شما است
شوگا وارد خانه شد و گون هی به اتاق پدر راهنماییش کرد
[ بازدید : 464 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]