قسمت اخر فصل اول رمان من خودم نیستم
قسمت اخر فصل اول
بی صبرانه گفتم : خب اون چی؟
گون هی : اون گفت که دوست داره .
تند گفتم : چیییییی؟.
دستمو گزاشتم رو سرم .خاک بر سرم شد که .حالا چیکار کنم .آینده که باز تکرار شد .پس چرا نتونستم تغییر ایجاد کنم ؟.
گون هی دستشو گزاشت رو شونم و گفت : خوبی؟
جوابشو ندادم و دویدم سمت در و درو سریع باز کردم ،گون هی که تازه متوجه شده بود که دارم از خونه میرم بیرون ،اومد دنبالم .
گون هی : وایسا !کجا داری میری ؟
وقتی از در رفتم بیرون گفتم: میخوام تنها باشم گون .
دویدم تو کوچه و حتی یک لحضه هم به پشت سرم نگاه نکردم .هنوز به سر خیابون نرسیده بوددم.مردم یه طوری نگام می کردند و من مطمعنم دعا می کردن مشکلی که دارم حل بشه .ولی مشکل من از اون مشکل ها نبود که مثل مریضی که شفا پیدا می کنه حل بشه . صدای بوق ماشینی به افکارن خاتمه داد .برگشتم سریع بهش بگم مزاحم نشو که
جین رو تو ماشین دیدم . اون اینجا چیکار می کرد .
من: یااااا تو اینجا چیکار می کنی ؟
جین در ماشین را باز کرد و بی هیچ حرفی منتظر بود که سوار شم .رومو کردم و اون ور و این بار اهسته راه رفتم .صدا باز شدن در ماشین بهم فهموند که کارم تموم .
1
2
3
-صبر کن .
برگشتم و به دستش که رو هوا خشک مونده بود نگاه کردم .دستشو انداخت پایین و گفت : سوار شو.
تو چشماش غم بود یا توهم زدم .تو دلم آشوب بود یا خیالاتی شدم.
-نانا گفتم سوار شو
-می .....
انگشت اشارشو گذاشت رو لبم و گفت : هیس سوار شو .
-اخه...
جین دوباره انگشتو گزاشت رو لبم و گفت : دیر شده .
بعد شونه هامو گرفت و هلم داد به سمت ماشین . فکر کنم من تنها دختریم که مجبورم سوار ماشین جین بشم بقیه از خداشونه .
بی حرف سوار شد و حرکت کرد .ضبط ماشین رو روشن کرد.
told you how your hurt me, baby
بهت گفتم چه قدر اذیتم میکنی عزیزم
But you don't care
اما اهمیت ندادی
Now I'm crying and deserted, baby
حالا من ویران و گریونم
But you don't care
اما اهمیت نمیدی
کی گفته اهمیت ندادم.من همیشه دوست داشتم . فقط این دنیا عشق من و تو رو نمی خواد جین .
Ain't nobody tell this is love
هیچ کس نمیگه این عشقه
But you're inmune to all my pain
اما تو به تمام دردهای من بی اعتنایی
I need you to tell me this is love
میخوام بهم بگی این عشقه
You don't care if that's okay
اگه میخای اهمیت نده
Well, I care
برای من مهمه
I know you don't care too much
میدونم برای تو زیاد مهم نیست
But I still care, la la la la
اما من هنوز اهمیت میدم
Oh, I care
I know you don't care too much
But I still care, la la la la
Ever since you knew your power
از موقعی که به قدرت خودت پی بردی
You made my cry
من رو گریه انداختی
And now everytime our love goes sour
وحالا هر وقت عشق ما ترش میشه
You won't sympathize
تو همدردی نمیکنی
You see these tears falling down to my ears
تو اشکهام رو میبینی که به سمت گوشهام میریزن
I swear you like when I'm in pain
قسم میخورم تو درد کشیدن من رو دوست داری
I try to tell you all my fears
سعی میکنم بهت بگم از چی میترسم
You still don't care? That's okay
هنوز برات مهم نیست؟اشکال نداره
Well, I care
I know you don't care too much
But I still care, la la la la
Oh, I care
I know you don't care too much
But I still care, la la la la
Boy, maybe if you care enough
عزیزم شاید اگر به اندازه کافی اهمیت میدادی
I wouldn't have to care so much
من مجبور نبودم اینقدر اهمیت بدم
What happened to our trust?
چه اتفاقی برای اعتمادمون افتاد؟
Now you just given up
که حالا تسلیم شدی
You used to be so in love
قبلا خیلی عاشق بودی
Now you don't care no more
اما دیگه برات مهم نیست
Well, I care
I know you don't care too much
But I still care, la la la la
Oh, I care
I know you don't care too much
But I still care, la la la la
اهنگ که تمام شد ماشین هم توقف کرد.جایی که ما بودیم جایی نبود که انتظار داشته باشم بیایم .جین پیاده شد و اومد در سمت من رو باز کرد .دستمو گرفت و پیادم کرد.ترسیده بودن خیلی اون قدر ترسیده بودم که حس کردن دستشوییم گرفته .
من: منو اوردی اینجا چیکار ؟
جین حرفی نمی زد ولی فرقی هم نداشت جین من اورد بود دفتر ازدواج تا ازدواج کنه با.... با من .
دستمو سفت گرفته بود و می کشید دنبال خودش .هی زور زدم زور زور ولی زورم نرسید .زبونم که کاملا بند اومده بود .وارد شدیم .جین منو نشوند رو صندلی و به سمت منشی رفت و خیلی اروم باهاش صحبت کرد .با خودم گفتم الان شاید بتونم فرار کنم .اروم بلند شدم و سعی کردم یه جوری درو باز کنم که نفهمه که از بد شانسی خانوم منشی که دلش بدجورس میخواست خودشو برا جین که لابد طرفدارش بوده لوس کنه گفت :خانوم اگه دنبال توالت می گردید اون وری نیست .
بدبخت شدم که حالا جین . ای وای جین نگام کرد و فوری اومد سمتم و دستمو گرفت و کشیدم کنار صندلی ها که صدامون به گوش منشی نرسه .یه لبخند الکی برا منشی زد و دم گوشم تقریبا بلند گفت : داشتی چه غلطی می کردی ؟
از ترس سکه سکه ام گرفت و گفتم : جین ...
جین:بله عزیزم
-دستشوویی
- چی ؟
- دستشویی داشتم.
جین طلبکارانه نگام کرد و گفت : که دستشویی داشتی ؟
- اخه میدونی وقتی منو اوردی اینجا این قدر تر ..تر س ....یدم که ...
جین حرفمو کامل کرد و گفت : که دسشویت گرفت هون ؟
- اهوم .
جین خیل خوبی گفت ودستمو گرفت و کشید باز .فکر کن بشه از دستم برا اسلایم هم استفاده کرد . به منشی گفت: گفتیم دستشویی کجاست ؟
منشی با عشوه گفت :اون در سفیده .
جین ممنون کوتاهی گفت و کشوندم سمت در و دروهل داد. منو برد داخل خودشم داخل شد و یکی از در دستشویی ها رو باز کرد و گفت : برو تو مگه دستشویی نداشتی ؟
گفتم : چرا .. اما تو اینجایی .. میدونی راحت نیستم .
جین : ببین من راحتم چون میخوام مطمعن بشم که در نمی ری . میتونی بری تو و درو ببندی و کارتو انجام بدی یا میخوای تحملش کنی ؟
عصبی شدم و گفتم : در نمی رم .
جین چشمکی زد و گفت : باشه به یع شرط میرم بیرون .
با تعجب و خوسحالی گفتم : چه شرطی ؟
جین روبروم وایساد و گفت : این شرط من فقط یه خرده درد داره .ببخشید ولی اینجوری مطمعن میشم که در نمیری .
تا بخوان متوجه بشم چی شد حرکت دادن پام به یه سمت صدای جیغم رو بلند کرد .اشکم در اومد .
جین پام رو ول کرد و گفت : حالا اگه در بری هم با این پایی که ناقصش کردم جایی نمی تونی بری .
یه چشمک دیگه زد و درو باز کرد و رفت بیرون .موقعبیرون رفتن گفت : کارتو سریع تموم کن.
گاهی از اینکه جین رو دوست دارم پشیمون میشم .پام در رفته بود به زور پامو کشیدم و به سمت دستشویی رفتم .وقتی کارم تموم شد و از دستشوییی در اومدم جین رو دیدم که داشت با دختره عکس می گرفت .حسابی حرصی شدم از اینکه اونم یه عالم دختر طرفشن و گاهی دخترایی که اونو دوست دارن منو اذیت می کنن اون وقت من هر کاری اون میخواد انجام می دم .
من: یا کیم سوک جین .خوش میگزده ؟
با پای لنگانم اومدم جلو تر و گفتم : چرا با همین دختره ازدواج نمی کنی خوشگل که هست .شیطون هم که هست الحمدالله لا اقل از پس تو بر میاد .
جین عصبی گفت : چه غلطی کردی تو ؟
اشکان گونه هام رو خیس کرده بود و اتیش درونم هنوز خاموش نشده بود برای همین گفتم : اصلا میدونی چیه من عاشق شوگام .تو هم برای همین عصبی بودی منو اوردی اینجا نه ؟ میخواستی تا شوگا کارو تموم کرده منو مال خودت کنی نه ؟
جین عصبی اومد سمتم و یه کشیده خابوند تو صورتم که پرت شدم پایین .منشی هینی گفت و از ترسش روصندلی نشست . در دفتر هم باز شد و اقایی که ظاهرا دفتر دار بود اومو بیرون گفت : اینجا چه خبره ؟
جین از یقم گرفت و بلندم کرد و گفت : همین الان عقد مارا بخون .
مرد زیر لب گفت : همتون احمقید .
بعد گفت : بیاین داخل دفتر .
ولی اگه این اتفاق میفتد یعنی من چطوری با شوگا ازدواج می کردم .یعنی تونستم اینده رو تغییر بدم ؟
جین بازوم رک گرفت و هلم داد داخل دفتر و باهم نشستیم روی صندلی .
دلم می خواد این قسمت از داستان زندگیم از موقعی که من و جین داخل دفتر اون اقا نشستیم رو حذف کنم تا موقعی که جین یک ماه ماه منو از خانوادم دور کرد .این لحضه ها رو دلم می خواد هیچ وقت به یاد نیارم.
1 ماه گذشته و من الان زن جین هستم .هر چند ازدواج ما غیر قانونی بود چون من هنوز 18 سالم نشده بود .
روی مبل نشسته بودم و سریال باران دروغ رو نگاه می کردم .
جین از اتاق کارش اومد بیرون و اومد سمتم و بوسه ای رو سرم گذاشت و گفت : من قراره برم .مدت استراحتم تموم شده .نانا؟
- بله
- هر چی می خوای تو ی یخچال هست .از خونه بیرون نمیری .من مطمعنم شوگا به همه سپرده تادیدنت بهش خبر بدن ....
پریدم تو حرفش و گفتم : میدونم .
جین لبخند کوتاهی زد و گفت : مراقب خودت باش .
درو باز کرد و رفت بیرون.
نمی دونم چطوری آینده من تغییر کرد بود ولی شاید آینده من با جین اینطوری زندگی کردن خیلی بدتر از زندگی کردن با شوگایی باشه که دوسش ندارم . این حقیقت کی اینده رو عوض کرد سوال نانا و شما خواانده های زندگی و داستان من هستید هست .ولی این راز تا فصل بعدی محفوظ می ماند
لطفا نظرتون را کامل راجب فصل اول بگید
[ بازدید : 486 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]