قسمت 12 من خودم نیستم فصل دوم
کم کم اروم گرفتم .اروم از جین جدا شدم که یه قطره اب افتاد رو دستم.آسمان بارانی نبود ولی وقتی به جین نگاه کرم دیدم آسمان نگاهش بارونیه . با دستم اروم قطره ای که داشت سر می خورد بیاد پایین از صورتش پاک کردم .جین سرم رو نوازش کرد.لبخند کوچیکی زدم و گفتم :کیم سوک شی ما دیگه نمی تونیم اینجوری ادامه بدیم .
جین با بغض ته گلوش که کمی صداش رو به لرزش در می اورد گفت:این نهایت بی انصافیه که بگم ولی متاسفم من هنوز دوست دارم .
به سمتم خم شدم و دم گوشش گفتم :آن سارانگ هه یو جین شی کوری گو(من عاشقتم جین شی اما ) ما نمی تونیم باهم باشیم .
جین : اتوکه نانا ( چیکار کنم ) ان پاپو اتوکه (من احمق چیکار کنم ) چجوری بدون تو زندگی کنم .
نمی تونستم بمونم و اینجوری ببنمش .اگه میموندم باز می بخشیدمش .پس پیاده شدم و به پشت سرم نگاه نکردم .
جین با عجز فریاد میزد : ناناااااااااا
از زبان راوی
جین بعد از رفتن نانا از ماشین میاد بیرون و داد میزنه : نانااااااااا
نانا در خونه رو باز میکنم ولی هنوز داخل نشده .جین بلند تر دادمیزن و بابعض میگه : یااااااااا نانا شی .کااا..ش هنوو..ز بچه بودی .میومد...یی پیر... هنم رو می کشیدی و ... میگفتی .. ...
یه پرش به گذشته
دبستان
جین کنار پسر بچه ها و دختر همسن و سالش وایساده بود و ایساده بود و با مبالفه زیاد از پدرش تعریف می کرد .نانا از دسط بچه ها به زور رد میشه . به خاطر جثه کوچیکش بقیه همیشه به اون زور می گفتند . نگاه میکنه به جین و دخترا بعد یع اخمی می کنه . جین کافشن مشکی رو لباس مدرسش پوشیده بود و نانا به زور مادرش رو راضی کرده بود یه کافشن سفارش داده بود که روش نوشته شده باشه جین موهام خرگوشی بسته بود . نانا عصبانی میره سمت جین و لباس جین رو میکشه میگه :جین کااااااا نول ایییی یو کااااااا اوپااااااا نول اییییی یو (جین بیاااااا بازی کنیم بیااااات اوپااااا بازی کنیم .)
جین به نانا نگاه میکنه یکی از دخترا میره سمت نانا و موهاشو می کشه و میگه :مزاحم اوپا نشو .
نانا از درد موهاش گریه می کنه که همون لحضه یه دختر دیگه نانا رو هل میده که بیافته .همون زمان همه بچه ها سروصداشون بلند میشه .جین یدفعه دخترا رو میزنه کنار و کنار نانا میشینه وکمک میکنه نانا بلند شه بعد بغلش میکنه میگه : کنچانا نانایا .
و وقتی میبینه نانا هنوز داره گریه میکنه خودشم شروع میکنه به گریه کردن .
زمان حال.
نانا بعد از حرف جین پاهاش سست میشن به زور وارد خونه میشه وقتی درو میبنده میفته زمین .از صدای افتادنش گون هی و مادرشون هراسون میان به سمتش. نانا تو بغل هر دوشون میره گریه وومیکنه .
جین برمی گرده که سوار ماشین بشه که پشت سرش یه ماشین و شوگا رو کنار میبینه .
کلافه دستی به موهاش میکشه و میگه : از کی اینجایی ؟
شوگا مردد میگه : از اولش .
جین عصبی با پاش می کوبه به ماشین .و میدوه سمت شوگا و چون شوگا غافلگیر میشه اولین مشت رو از جین میخوره .میخواد مشت بعدی رو بزنه ولی شوگا جلو میگیره و این دفعه خودش مشت میزنه . بعد نیم ساعت هردو خسته یه گوشه میفتن . نفس نفس میزنن .شوگا به زور بلند میشه و در ماشینشو باز میکنه یه بطری اب در میاره .اولش خون لبش روومیشوره وبعد یه قلپ اب میخوره . جین تو فکر بود که بطری اب رو دست شوگا میبینه که به سمتش گرفته .
مردد بطری اب رو میگیره و خونی که از دماغش اومده رو پاک میکنه وواب میخوره .
گون هی و مادرشون نانا رو میبرن داخل خونه .گون هی نانا رو میبره سمت اتاق و کمکش میکنه رو تخت دراز بکشه .بعد به لبخندش که نانا عاشق این لبخندش بود میگه :بخواب بعدا حرف می زنیم .
نانا : اوپا
گون هی : نهههه (بله )
نانا : انی گودن (هیچی )
گون هی : بگو
نانا روشو اون ور میکنه و میگع : انی
گون هی :پس نمی گی اوم
نانا که چیزی نمیگه .گون هی شروع میکنه قلقلک دادنش و صدای خنده هاشون قلب خسته مادرشون رو اروم میکنه .با خودش فکر میکنه به بچه ها بگه که پدرشون امروز وقتی رفت سرکار تصادف کرده یا نه . اخه چجوری بهشون بگه پدرشون دیگه زنده نیست .
ممنون از نظرات همه .رمان کم کم به اخراش داره میرسه .یه خواهشی که دارم حداقل سه چهار جمله راجب حسی که موقع خوندن داشتید بهم بگید .امیدوارم خوشتون بیاد خیلی زیاد 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
[ بازدید : 1060 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]