قسمت 18 رمان من خودم نیستم
دستامو که شستم باهم رفتیم از دستشویی بیرون.
پسر:میخوای تعریف کنی چیشده ؟
چی رو براش تعریف کنم .تعریف کنم که زورم حتی به حتی دختر ها نمیرسه .بهش بگم جین ادعا داره منو دوست داره ولی به جای اینکه هوامو داشته باشه ،خودش بهم اسیب میزنه.خدایا چقدر این زندگی سخته .پسره خیره نگام می کرد و هنوز منتظر بود حرف بزنم .
کلافه گفتم :سوسک دیدم به سوسک آلرژی دارم .میبینمش حالم بد میشه.
پسره نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد و گفت : میخوای من باور کنم ؟
عصبانی گفتم : اگر باور کنی هیچ دلیل دیگه ای هم برای حال من پیدا نمی کنی .
پسره که انگار متوجه شده بود قرار نیست حرف بزنم گفت : خیل خوب بیا بریم سر کلاس .
یه لحضه صبر کن ببینم اون رو اصلا تو مدرسه تاحالا ندیدم یعنی شاگر جدیده؟
من: اسمت چیه ؟
پسره نگام کرد و گفت : شوگا و تو ؟
پس جدیده .
من : نانا
شوگا : خب این کلاس من تو کلاست کجاست ؟
من : پس تو با گون هی همکلاسی
چه خوب که تو کلاس من نیست .دیگه سوال پیچ نمی شه .
شوگا متعجب: گون هی ؟
من : امم ..برادرم. این کلاس روبرویی کلاس منه .اومم بای
شوگا سرشو به نشانه خدافظی تکون داد.وارد کلاس شدم .
متاسفانه دبیر سر کلاس بود و باز حتما می خواست مواخذه کنه.یه ان روی ردیف کنار دیوار صندلی اخر نشسته بود.لبخندش روی اعصابم بود .
دبیر:می خواستی دیر تر بیای نانا.
سعی کردم یه دروغی را تحویل بدم که قبول کنه ولی قبل اینکه حرف بزنم .لنا که صندلی اخر نشسته بود گفت : من دیدمش داشت با یه پسری حرف می زد .
کار خودش را کرد و پچ پچ ها شروع شد .اگه بگم دلم نمی خواست خفش کنم دروغ گفتم .
دبیر متعجب گفت : یعنی دانش آموز دیگری هم سرکلاس نرفته ؟
لنا با نیشخند گفت : نه اون از دبیرستان ما نبود.
صدای هین گفتن دختر و پسرا و پچ پچ هاشون درباره من عذابم می داد .یکی می گفت : معلومه از اون دختر های بده .
یکی می گفت :میگم چرا محل پسرا نمی زاشت فکر می کردم خیلی معصومه.
دبیر : کافیه .نانا با من میای دفتر .نام شین مراقب کلاس باش.
لنا خندید .
دبیر: وهمین طور تو لنا .تو هم بیا .
لنا نیشش رو جمع کرد و به همراه ما اومد بیرون .
در دفتر
اقای سونگ ایل خیلی ساکت بود و وقتی اقای سونگ ساکته یعنی داره فکر می کنه و وقتی داره فکر می کنه یعنی باید امادگی هر اتفاقی رو داشته باشی.
سونگ ایل:نانا میدونی که هر دبیرستانی قانون داره .
من با مکث گفتم :بله
سونگ ایل :و جای رابطه و عشق تو دبیرستان نیست.
من با مکث بیشتری : بله
سونگ ایل عصبانی گفت :پس می تونی به من بگی اون اقایی که در زمانی که تو باید سر کلاس می بودی باهات حرف می زد کی بود ؟
من : ......
سونگ ایل یه نگاه به لنا کرد و گفت : تو اون رو میشناختی لنا؟
سریع به لنا نگاه کردم و دعا می کردم اسمش رو نیاره .چون برای جین که عضو یه کمپانی شده بود خیلی بد میشد.
لنا با کمی تاخیر گفت : قیافش یادم نیست و لی مطمعنم جایی ندیدمش.
یه نفس اسوده ای کشیدم .خیالم راحت شد.
سونگ ایل رو به لنا گفت : تو می تونی بری سر کلاست .
لنا بلند شد و رفت بیرون . اقای سونگ یه برگه در اورد و گزاشت جلوم و گفت : یه نامه عذر خواهی بنویس .
بعد تلفن رو برداشت و یه شماره ای را گرفت .میدونستم به اوج بدبختیم رسیدم .اون داشت با پدرم تماس می گرفت.
سونگ ایل : سلام اقای ایم. من مدیر دبیرستان دختر و پسرتون هستم .بله نه هردو خوبن نگران نباشید.
اقای سونگ زیر لبی بهم گفت : تو بنویس.
[ بازدید : 446 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]