قسمت نوزده رمان من خودم نیستم
پدرم یا شایدم پدر گون هی جلوم نشسته بود .اقای سونگ ایل با خودکار روی دستش روی میز ضرب گرفته بود.خسته از سکوت توی اتاق و اضطرابی که دست از سرم برنمی داشت .شروع کردم تابلوهایی که نشان از مقام و تقدیر های این مدرسه بود را شماردم .
پدر یهو بی مقدمه گفت :اون حروم زاده کیه ؟
به جین گفت حروم زاده .به کسی که خیلی دوسش داشتم به پسری که محبوب خاص و عام بود .نه به اون نگفت .اگه من اسم یکی دیگه رو بگم شاید دیگه اون فحش به اون داده نشد.خدایا اسم کی رو بگم .باید یه جی بگم که بشه جمعش کرد .نباید جین رو به خطر بندازم.
پدر که عصبانی شده بود داد زد و گفت :بهت میگم اون حروم زاده کیهههههه ؟
اقای سونگ ایل که خرسند بود که پدرم هم من را مواخذه می کنه گفت : اقای ایم لطفا اروم باشید.نانا بهتره اسمشو بگی تا از مورد انضباطی که برات ثبت میشه کم بشه.
تو چشای مدیر نگاه کردم و گفتم :شوگا
مجبور بودم .تنها کسی بود که به ذهنم خورد .من یه عوضی نیستم و لی من عاشق جینم .عشق چشمای ادم رو کور می کنه و گاهی این قدر سرسختانه با زندگیت مبارزه می کنه که اخر سر قلبت رو متلاشی می کنه .اره من اون رو قربانی کردم .ولی قول میدم قول میدم که این اخرین باری باشه که اون رو به دردسر میندازم .
کاش واقعا این اخرین بار بود
[ بازدید : 454 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]