عکس رمان
سلام رمان های این سایت نویسندش خودمم پس عکس رمان نمی تونم بزارم ولی اگر کسی رمانو خوند یه عکس خوب جور کنه هر کاری بخواد براش انجام میدم
[ بازدید : 606 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
*** رمان می خوای بیا تو..ღღღ
سلام نظر بدید تا جون بگیرم رمانو ادامه بدم دیگه
اینم قسمت دوم بچه ها تروخدا نظر بدید این همه زحمت کشیدم نوشتم
قسمت اول
هو هوی بادو صدای خش خش برگ درختان از خواب بیدارم کرد. این کلبه خیلی عجیب غریبه .من و مامانم و داداش بزرگم به همراه بابا و دایی و عمه و دختر عمه و پسر عمه و پسر دایی و شوهر عمه اومدیم به روستایی قدیمی که قبلا مادر بزرگ و پدر بزرگم این جا زندگی می کردند .همه فامیلامون به خونه گرفتند ولی مامان و بابای من یه کلبه قدیمی رو اجاره کردند .الان دوشبه که این جاییم.
شب اول که این جا بودم داشتم نصفه شبی فیلم کارتون می دیدم که یهو تلویزیون خاموش شد ،بعد چراغ خاموش شد .من تو تاریکی خوراکیمو گذاشتم رو مبل و بعد بلند شدم برم سمت چراغ چون اولین شب اقامتمون بود راه هارا بلد نبودم هیچی تاریکم بود تازه هی می خوردم به این ور اون ور .چیزی که جالب بود اینه که بعد این همه سرو صدا چرا والدینم هنوز بیدار نشدند.خب رسیدم به چراغ روشنش کردم و خواستم برم که هنوز حرکتی نکرده بودنم که یهو چراغ خاموش شد دوباره روشنش کردم دوباره خاموش شد منم دوباره روشنش کردم اخه من شش ساله بازیم گرفته بود .چراغ دوباره روشن شد اما این دفعه دست سفیدی رو دیدم چراغ رو روشن کرد .ترسیدمو جیغ کشیدم .یهو یه دختر اومد جلو دستش یه چوب بود همون بود چراغ رو روشن کرده بود با چوپ رد تو سرم .همع جا تاریک شد.
ســــلام به همگی به اینجا خوش اومدید.
من این وبلاگ رو واسه کسایی ساختم که عاشق مطالعه هستند.
خلاصه امیدوارم لذت ببرید.
حالا نوبت قوانین هاست:
کپی با ذکرمنبع و اگر منبع را نزنی حلالت نمیکنم.
آبروت رو نمیبرم البته اگه مومن باشی
اگه نباشی درجا آبروتو میبرم.
نظر نشه فراموش.
راستی جشن هم داریم جشن های مختلف.
اینجا برای همه هست حتی بچه کوچولوها.
حالا بریم سوار فرفره شیم تا رمان بخونیم.